حیدربابا چو کبکِ تو پَرّد ز روی خاک
حیدربابا ، کهلیک لروْن اوچاندا
خرگوشِ زیر بوته گُریزد هراسناک
کوْل دیبینن دوْشان قالخوب قاچاندا
صلاح کار کجا و من خراب کجا
ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا
الا یا ایها الساقی ادر کأسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
به بوی نافهای کاخر صبا زان طره بگشاید
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها
بر گیر پیاله و سبو ای دلجوی
فارغ بنشین به کشتزار و لبِ جو
بس شخص عزیز را که چرخ بدخوی
صد بار پیاله کرد و صد بار سبوی
خیام