صائب اول

غیر از دل شکسته معمار عقل نیست

در شهر بند عشق تو ویرانه دگر

سعدی هفتم

 

یک روز به شیدایی در زلف تو آویزم

امین پور اول

جامه نیستند
تا ز تن در آورم
چامه و چکامه نیستند
تا به رشته ی سخن درآورم
نعره نیستند
تا ز نای جان بر آورم

مولانا سوم

مولانا

شاد باش ای عشق خوش سودای ما

ای طبیب جمله علتهای ما

دیر آمدی ای نگار سرمست

دیر آمدی ای نگار سرمست

زودت ندهیم دامن از دست

بر آتش عشقت آب تدبیر

چندان که زدیم بازننشست