سبوی -آخرالامر گل کوزه گران خواهی شد حالیا فکر سبوی کن که پر ز باده کنی

سبوی -آخرالامر گل کوزه گران خواهی شد حالیا فکر سبوی کن که پر ز باده کنی

آخرالامر گل کوزه گران خواهی شد
حالیا فکر سبوی کن که پر ز باده کنی

آخرین مطالب

۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دل» ثبت شده است

۱۵
مهر

تن محنت کشی دیرم خدایا

دل با غم خوشی دیرم خدایا

زشوق مسکن و داد غریبی

به سینه آتشی دیرم خدایا

۱۶
شهریور

جایی که گذرگاه دل محزونست

آن جا دو هزار نیزه بالا خونست

لیلی صفتان ز حال ما بی خبرند

مجنون داند که حال مجنون چونست؟

۱۵
شهریور

عزم وداع کرد جوانی به روستای

در تیره شامی از بر خورشید طلعتی

طبع هوا دژم بد و چرخ از فراز ابر

همچون حباب در دل دریای ظلمتی

۲۸
فروردين


 

دلم از دست غمت دامن صحرا بگرفت

غمت از سر ننهم گر دلت از ما بگرفت

خال مشکین تو از بنده چرا در خط شد

مگر از دود دلم روی تو سودا بگرفت

دوش چون مشعله شوق تو بگرفت وجود

سایه‌ای در دلم انداخت که صد جا بگرفت


۲۴
فروردين

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی






دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی
دایم گل این بستان شاداب نمی‌ماند



دریاب ضعیفان را در وقت توانایی
۲۰
فروردين

۱۸
فروردين



مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید

که از انفاس خوشش بوی کسی می آید

۱۷
فروردين

حیدربابا چو کبکِ تو پَرّد ز روی خاک‬

‫حیدربابا ، کهلیک لروْن اوچاندا‬

خرگوشِ زیر بوته گُریزد هراسناک‬

‫کوْل دیبینن دوْشان قالخوب قاچاندا‬

۱۷
فروردين

صلاح کار کجا و من خراب کجا

ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا

دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس

کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا

افسوس بر آن دیده که روی تو ندیده‌ست

یا دیده و بعد از تو به رویی نگریده‌ست

گر مدعیان نقش ببینند پری را

دانند که دیوانه چرا جامه دریده‌ست